
درس اخلاق حضرت آیت الله هاشمی علیا 1398.9.11
المشاهدات : 16
متفرقه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و العاقبة لاهل التقوی و الیقین و الصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین اباالقاسم محمد.
قال الصادق(علیه السلام) إِعْرَابُ الْقُلُوبِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَنْوَاعٍ رَفْعٍ وَ فَتْحٍ وَ خَفْضٍ وَ وَقْفٍ فَرَفْعُ الْقَلْبِ فِي ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِي الرِّضَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فِي الِاشْتِغَالِ بِغَيْرِ اللَّهِ وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِي الْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى أَ لَا تَرَى أَنَّ الْعَبْدَ إِذَا ذَكَرَ اللَّهَ بِالتَّعْظِيمِ خَالِصاً ارْتَفَعَ كُلُّ حِجَابٍ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ وَ إِذَا انْقَادَ الْقَلْبُ لِمَوْرِدِ قَضَاءِ اللَّهِ تَعَالَى بِشَرْطِ الرِّضَا عَنْهُ كَيْفَ يَنْفَتِحُ بِالسُّرُورِ وَ الرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ وَ إِذَا اشْتَغَلَ قَلْبُهُ بِشَيْءٍ مِنْ أَسْبَابِ الدُّنْيَا كَيْفَ تَجِدُهُ إِذَا ذَكَرَ اللَّهَ بَعْدَ ذَلِكَ- وَ أَنَابَ مُنْخَفِضاً مُظْلِماً كَبَيْتٍ خَرَابٍ خِلْوٍ لَيْسَ فِيهَا عُمْرَانٌ وَ لَا مُونِسٌ وَ إِذَا غَفَلَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى كَيْفَ تَرَاهُ بَعْدَ ذَلِكَ مَوْقُوفاً مَحْجُوباً قَدْ قَسَا وَ أَظْلَمَ مُنْذُ فَارَقَ نُورَ التَّعْظِيمِ فَعَلَامَةُ الرَّفْعِ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ وُجُوهُ الْمُوَافَقَةِ وَ فَقْدُ الْمُخَالَفَةِ وَ دَوَامُ الشَّوْقِ وَ عَلَامَةُ الْفَتْحِ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ التَّوَكُّلُ وَ الصِّدْقُ وَ الْيَقِينُ وَ عَلَامَةُ الْخَفْضِ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ الْعُجْبُ وَ الرِّيَاءُ وَ الْحِرْصُ وَ عَلَامَةُ الْوَقْفِ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ زَوَالُ حَلَاوَةِ الطَّاعَةِ وَ عَدَمُ مَرَارَةِ الْمَعْصِيَةِ وَ الْتِبَاسُ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَام.[1]
عرض شد که قلب انسان آن لطیفه الهیه که همه هستی انسان به او است، و همه نظام این عالم برای رشد قلب انسان است، انسان خود را به آن مقاماتی برساند که خداوند انسان را برای آن مقامات آفریده و همه این نظام آفرینش برای انسان است، که انسان در این کلاس عالم دنیا خود را به آن هدفی که خدا دارد، از سیر الی الله و سلوک معنوی رساندن به قرب الهی، و جوار الهی، و اولیاء الهی، در جنات الهی، باید مواظب باشد که از این نعمتهایی که خداوند به او مرحمت نموده حسن استفاده را کند، حالات گوناگون خود را بداند، اینکه در چه حالی در مقام رفعت است، در چه حالی در مرحله سقوط است و در چه حالی در توقف است، انسان باید حالات خود را بداند، از آنجایی که امام(علیه السلام) رهبر بشر است، امام بندگان خدا است و خداوند این نعمت بزرگ را که پیامبرگرامی و ائمه معصومین و بعد از آنها علمای ربانی جانشینان آنها هستند، راهها را برای ما معرفی کردند، حالات قلب را برای ما بیان کردند، که ما بشناسیم و بدانیم کدام راه سعادت و خوشبختی برای انسان میآورد و بالعکس، که یکی از این معرفها همین روایتی است که از امام صادق(علیه السلام) بیان شده که حالات قلب را بیان میکند، که در قسم دوم آن این جمله است، وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِي الرِّضَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَى.
در اول رفع قلب به ذکر خدا بود، یاد خدا بود، و انسان باید یاد خدا را همواره داشته باشد، ذکر تنها زبانی نیست، البته ذکر زبانی هم خوب است، باید زبان انسان بیکار نباشد، اما باید همین ذکر زبانی تلقین به قلب شود، با ذکر زبانی انسان این اذکار را بگوید و به قلب تلقین کند تا یاد خدا ملکه قلب شود، اگر قلب ملکه یاد خدا و ذکر الله را پیدا کرد، این دیگر هیچ گناهی را انجام نمیدهد و هیچ طاعتی را ترک نخواهد کرد، چون تمام گناهان و معاصی در اثر غفلت از یاد خدا است، چون شیطان خناس است، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِكِ النَّاسِ (2) إِلهِ النَّاسِ (3)مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (4).[2] خناس است، یعنی مواظب است، اگر انسان از یاد خدا غافل شد میآید کنار انسان و انسان را آلوده و گرفتار معصیت میکند، تا انسان به یاد خدا میافتد کنار میرود، اما کنار نمیرود، در یک جایی مخفی میشود مراقب است که من چه زمانی از یادخدا غافل میشوم که او برگردد، خناس است، یعنی شیطان همواره مراقب ما است که ما از خدا غافل شویم، غفلت از خدا یعنی رشد نکردن، رفع ننمودن، سیر کمالی نکردن، حالا یا نزولی است یا توقف است، لذا بنابراین انسان باید همیشه به یاد خدا باشد، و ذکر زبانی را داشته باشد، امام صادق(علیه السلام) فرمود پدرم دائماً در مجالس زبانش به یاد خدا مشغول بود، خیلی اثر دارد، حالا ثوابهایی که برای این اذکار وجود دارد را نمیخواهم در آن وارد شوم، باید یک وقت دیگر گفته شود که چقدر ثواب دارد، و اصلاً ثواب برای همین است، برای این است که انسان را رشد دهد، توقف نکند.
امام فرمود وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِي الرِّضَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَى که این مقام بزرگی است برای اولیاء الهی، مقربین درگاه الهی، و آثار و برکاتی دارد رضای الهی، رضا الله اعلی مقامات المقربین، رضا الله افضل مقامات الدین، رضا الله باب الله العظیم، من کان راضیا عن الله دخل الجنه، از این جملات در کلمات و عبارات بزرگان زیاد داریم، حالا در روایت امام فرمود وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِي الرِّضَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَى انسان وقتی که از خدا راضی شد مقدرات همه را خدا معین کرده، قبل از خلقت ما آنچه که برای ما مصلحت بوده نوشته، اگر انسان به این راضی شد آرامش پیدا میکند، فتح قلب برای او پیش میآید، ضیق برای او نیست، غم و غصهها و فکرهای بیحا و شبهههای بیجا همه کنار میرود، خود را به خدا واگذار میکند و میداند که خدا عین مصلحت او کار میکند، امیرالمؤمنین فرمود إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُجْرِي الْأُمُورَ عَلَى مَا يَقْضِيهِ لَا عَلَى مَا تَرْتَضِيه،[3] خدا کارهای خود را طبق مصلحت انسان انجام میدهد، آنچه مصلحت شما است خدا ایجاد میکند، نه آن چیزی که شمار اضی هستید، چون گاهی رضا و نارضایتی ما بجا نیست، به بدی راضی میشویم، از خوبیها کناره میگیریم، خدا میداند مصلحت ما چیست، البته منافاتی با دعا ندارد، منافات با کار و فعالیت ندارد، باید اینها را انجام بدهد، ولی اگر یکوقت نرسید، یک وقت آن خواست انجام نشد، نگران نشود، بله اگر همت و خواست ما با مقدرات الهی تطبیق کرد پیش میرویم، اما اگر تطبیق نکرد بدانیم تقصیر از خود ما است، کوتاهی و نقص از ما است، آن چیزی که او میخواهد مقدم بر خواست ما است، لذا امام فرمود يُجْرِي الْأُمُورَ عَلَى مَا يَقْضِيهِ یعنی علی آنچه مصلحت است، خدا بنده را خلق کرده، اصلاً این عالم را خلق کرده برای انسان، اصلاً اگر هیچ بشری روی زمین نباشد، فقط یک مؤمن باشد این عالم برای آن یک نفر است، الآن هم که میلیاردها آدم هستند صدق میکند که این عالم برای من است، برای شما است، یعنی تمام ما از آنچه در این عالم هست داریم بهره میبریم، همه نعمت است، وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ،[4] زمین، آسمان، ستاره، آب، آتش، هرچه هست همه استفاده میکنیم، نعمت الهی است، از این نعمتها باید خوب استفاده کرد، اگر بد استفاده کنیم زیان کردیم، خسارت دیدیم.
أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ تُرِيدُ وَ أُرِيدُ وَ إِنَّمَا يَكُونُ مَا أُرِيدُ فَإِنْ سَلَّمْتَ لِمَا أُرِيدُ كَفَيْتُكَ مَا تُرِيدُ وَ إِنْ لَمْ تُسَلِّمْ لِمَا أُرِيدُ أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ ثُمَّ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيدُ.[5] تو یک کارهایی را اراده داری من هم یک ارادهای دارم، من از اینجا که رفتم قم قصد کردم که دیگر چیذر نیایم، قصد وطن در قم کردم و قصد اعراض از چیذر را کردم، العبد یدبر و الله یقدر، چه میدانیم که چه چیزی به سر ما میآید، هر چه آمد از خدا است، برای ما خوب آمد أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ تُرِيدُ وَ أُرِيدُ وَ إِنَّمَا يَكُونُ مَا أُرِيدُ اما بدان آن چیزی واقع خواهد شد که من بخواهم، إنما برای حصر است، إنما یکون و یتحقق ما ارید فَإِنْ سَلَّمْتَ لِمَا أُرِيدُ اگر تسلیم اراده من شدید، كَفَيْتُكَ مَا تُرِيدُ آن چیزی را که تو اراده داری برای تو کفایت میکنم، تسلیم هستی، اراده من هم به آنچه که تو اراده کردی تعلق میگیرد و تو را رشد میدهم، وَ إِنْ لَمْ تُسَلِّمْ لِمَا أُرِيدُ اما اگر تسلیم اراده من نشدی أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ تو را به رنج میاندازم در آنچه که آن را اراده کردی، تو اراده داری خدا یک چیز دیگر را اراده کرده، خدا یک مصلحتی میخواهد شما یک مصلحت دیگر میخواهی، میگوید نمیخواهم طلبه شوم، خدا میخواهد که تو طلبه شوی، من نمیخواهم طلبه شوم، میروید دنبال کار دیگر، هرچه میکنید نمیشود، به هر دری میزنید نمیشود، خیلی طلبهها داریم که سالها درس خواندن، سهم امام را استفاده کردند، و خیال کردند که راههای دیگری بهتر از طلبگی هم هست، رفتند راه دیگر، هرچه رفتند خسارت بیشتری دیدند، خیر ندیدند، انسان خود را به خدا واگذار کند، کار را الهی انجام بدهد، قصد خدایی شود، دیگر کاری به چیز دیگر نداشته باشد، وَ إِنْ لَمْ تُسَلِّمْ لِمَا أُرِيدُ أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ ثُمَّ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيدُ باز هم آنچه که من میخواهم خواهد شد، به رنج میاندازم، شما را به مشقت میاندازم، اما بالاخره آنچه که اراده الهی است، همان محقق خواهد شد.
فضیل بن یسار میگوید دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي مَرْضَةٍ مَرِضَهَا لَمْ يَبْقَ مِنْهُ إِلَّا رَأْسُهُ فَقَالَ يَا فُضَيْلُ إِنَّنِي كَثِيراً مَا أَقُولُ مَا عَلَى رَجُلٍ عَرَّفَهُ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ لَوْ كَانَ فِي رَأْسِ جَبَلٍ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمَوْتُ يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ إِنَّا وَ شِيعَتَنَا هُدِينَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَ الْمُؤْمِنَ لَوْ أَصْبَحَ لَهُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ كَانَ ذَلِكَ خَيْراً لَهُ وَ لَوْ أَصْبَحَ مُقَطَّعاً أَعْضَاؤُهُ كَانَ ذَلِكَ خَيْراً لَهُ يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَفْعَلُ بِالْمُؤْمِنِ إِلَّا مَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ لَوْ عَدَلَتِ الدُّنْيَا عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا سَقَى عَدُوَّهُ مِنْهَا شَرْبَةَ مَاءٍ يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَّهُ مَنْ كَانَ هَمُّهُ هَمّاً وَاحِداً كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ وَ مَنْ كَانَ هَمُّهُ فِي كُلِّ وَادٍ لَمْ يُبَالِ اللَّهُ بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ.[6] در حال مرض امام صادق بر ایشان وارد شدم لَمْ يَبْقَ مِنْهُ إِلَّا رَأْسُهُ در حالیکه امام اینقدر لاغر و ضعیف شده بود که باقی نبود إلا اینکه سر حضرت حرکت میکرد، امام فرمود يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَ الْمُؤْمِنَ لَوْ أَصْبَحَ اگر مؤمن صبح کند در حالتی که لَهُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ یعنی اینقدر ثروت داشته باشد، لَهُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ كَانَ ذَلِكَ خَيْراً لَهُ این خیر است، خدا خیر او را خواسته و به او داده، وَ لَوْ أَصْبَحَ مُقَطَّعاً أَعْضَاؤُهُ اگر صبح کند در حالیکه قطعه قطعه شده اعضای او، كَانَ ذَلِكَ خَيْراً لَهُ پس اگر مرض شد، بیپولی شد خیراً له، آرامش داشته باشید، فتح قلب داشته باشید، غصه نخورید، دست خدا است، در خانه خدا بروید، گدای رد خانه خدا باشید، اگر خیر تو را در غیر خواست آن را تغییر میدهد، وَ لَوْ أَصْبَحَ مُقَطَّعاً أَعْضَاؤُهُ كَانَ ذَلِكَ خَيْراً لَهُ يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَفْعَلُ بِالْمُؤْمِنِ إِلَّا مَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ مؤمن بشویم، ایمان خود را کامل کنیم، اعتقادات خود را قوی کنیم، باور را قوی کنیم، مؤمن مؤمن مؤمن شویم، بدانیم که آنچه خدا برای ما میخواهد صد در صد مصلحت ما است، خیر له، إِنَّ اللَّهَ لَا يَفْعَلُ بِالْمُؤْمِنِ إِلَّا مَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ لَوْ عَدَلَتِ الدُّنْيَا اگر این دنیا با این وسعت و زرق و برقی که دارد معادل بود، مساوی بود، عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ اگر این دنیا به اندازه پر پشه نزد خدا ارزش داشت مَا سَقَى عَدُوَّهُ مِنْهَا شَرْبَةَ مَاءٍ یک لیوان، یک مقدار آب به کافر نمیداد، اما ببینید خدا چقدر نعمت به کفار داده، با خدا میجنگد اما خدا رزق و روزی او را میدهد، چون دنیا نزد خدا ارزش ندارد، ارزش برای عالم آخرت است، اصلاً بشر برای آن عالم آفریده شده، اینجا کلاس است، در کلاس باید زحمت کشید، باید رنج دید، باید تحمل کرد، باید تسلیم بود، يَا فُضَيْلَ بْنَ يَسَارٍ إِنَّهُ مَنْ كَانَ هَمُّهُ هَمّاً وَاحِداً انسانی که هم او یک هم است، در بعضی دعاها هم داریم که هم فقط خدا است، كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ خدا امور او را کفایت میکند، خدا ضمانت دارد، هم او را کفایت میکند وَ مَنْ كَانَ هَمُّهُ فِي كُلِّ وَادٍ وقتی هم انسان خدا نبود، هم شیطان بود، انسان را در هر وادی میبرد، طالب دنیا است، طالب لذتهای دنیا است، آزاد است، به هر طریقی شیطان او را این طرف و آن طرف میبرد، لَمْ يُبَالِ اللَّهُ بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ خدا او را رها میکند، میگوید تو مرا رها کردی من هم تو را رها میکنم، دست شیطان میسپارد، کنار او یک شیطان میگذاریم که در همه امور او تصرف کند، برای اینکه خدا را رها کرده، هم او خدا نیست، اگر اهتمام انسان در همه امور الله شد خدا همه امور انسان را اصلاح میکند.
در اینجا دارد که أَ لَا تَرَى آیا نمیبینی إِذَا انْقَادَ الْقَلْبُ لِمَوْرِدِ قَضَاءِ اللَّهِ تَعَالَى وقتی دل انسان منقاد و مطیع و راضی به رضای الهی شد، بِشَرْطِ الرِّضَا منقاد شد به شرط رضا، گاهی انسان منقاد است، اما راضی نیست، چه کند، صبر نکند چه کند، ناراضی است، نمیتواند که در مقابل اراده خدا کاری انجام دهد، این فایده ندارد، بلکه منقاد است با رضایت، تسلیم است با رضایت، نه اینکه تسلیم باشد اما کنار دل او نارضایتی است، بداند که اگر مریض شد، بیپول شد، اگر شب شام نداشت، اگر دشمن من را کتک زد و هر بلایی بر سرم آورد تسلیم خدا هستم، راضی هستم به رضای خداوند وَ إِذَا انْقَادَ الْقَلْبُ لِمَوْرِدِ قَضَاءِ اللَّهِ تَعَالَى بِشَرْطِ الرِّضَا عَنْهُ كَيْفَ يَنْفَتِحُ بِالسُّرُورِ وَ الرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ آن وقت است که قلب آرامش پیدا میکند، اضطراب ندارد، نگرانی برطرف میشود.(از دقیقه 17.40 تا 19.30)
رضای از خدا رضای انسان است، ار خدا راضی باشیم خدا هم از ما راضی است، نجات از غضب الهی در آخرت رضای از خدا است، اینها آثار و برکات رضا است، رحمت الهی بر انسان در پرتو رضای الهی است، آثار و برکات دیگری هم دارد که آنها بماند، حالا اگر بعدها برسیم آن را ذکر میکنیم، هم در ذکر و هم در رضا.
در زیارت جامعه بعضی جملات جالب دارد در آن دقت کنید، اللَّهُمَّ وَ اجْعَلِ الصِّحَّةَ وَ النُّورَ فِي سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ الْجِدَةَ وَ الْخَيْرَ فِي طُرُقِي وَ الْهُدَى وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي وَ مَذْهَبِي وَ الْمِيزَانَ أَبَداً نَصْبَ عَيْنِي وَ الذِّكْرَ وَ الْمَوْعِظَةَ شِعَارِي وَ دِثَارِي وَ الْفِكْرَةَ وَ الْعِبْرَةَ أُنْسِي وَ عِمَادِي وَ مَكِّنِ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي وَ اجْعَلْهُ أَوْثَقَ الْأَشْيَاءِ فِي نَفْسِي وَ أَغْلِبْهُ عَلَى رَأْيِي وَ عَزْمِي وَ اجْعَلِ الْإِرْشَادَ فِي عَمَلِي وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِكَ مِهَادِي وَ سَنَدِي وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ أَقْصَى عَزْمِي وَ نِهَايَتِي وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي حَتَّى لَا أَتَّقِيَ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ بِدِينِي وَ لَا أَطْلُبَ بِهِ غَيْرَ آخِرَتِي وَ لَا أَسْتَدْعِيَ مِنْهُ إِطْرَائِي وَ مَدْحِي وَ اجْعَلْ خَيْرَ الْعَوَاقِبِ عَاقِبَتِي وَ خَيْرَ الْمَصَايِرِ مَصِيرِي وَ أَنْعَمَ الْعَيْشِ عَيْشِي وَ أَفْضَلَ الْهُدَى هُدَايَ وَ أَوْفَرَ الْحُظُوظِ حَظِّي وَ أَجْزَلَ الْأَقْسَامِ قِسْمِي.[7] خدایا قرار بده صحت و نور را در گوش و چشم من، این گوش و چشم مطلق است، یعنی هم گوش و چشم ظاهری و مهمتر چشم و گوش باطنی و قلبی من، خدایا قرار بده صحت و نور را در سمع و بصر من، وَ الْجِدَةَ وَ الْخَيْرَ فِي طُرُقِي خدایا قرار بده خیر و جدیت را در راههای من، طرق و روش من، یعنی زندگی و روش من یک روش خیر و جد و فعالیت در امر خیر باشد، وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي خدایا بصیرت را قرار بده در دین من، ببینید همه مربوط به خدا است، باید از خدا خواست، باید گدای در خانه خدا شد، باید از خدا بخواهید، ببینید خدا ما را بدون خواست ما خلق کرد، اما یک چیزهایی را خدا قرار داده که با خواست ما به ما بدهد، قرار داده که اگر دعا کردیم و خواستیم به ما بدهد، مجانی نمیدهد، خلقت مجانی بود، چشم و گوش مجانی بود بدون خواست بود، اما رشد و توفیقات و کمالات، در اینکه موفق شویم در کلاس دنیا رشد کنیم، به مقامات برسیم با دعا درست میشود، با توفیقات و کمک الهی میشود، لذا ببینید میگوید إجعل، و إلا اگر خدا عنایت خود را بردارد از چشم و گوش انسان چه میشود، شیطان در آنها تصرف میکند، در چشم و گوش ظاهر و باطن شیطان تصرف میکند، خدایا قرار بدهد نور و صحت را در چشم و گوش من، جد و خیر را در راه و روش من وَ الْهُدَى وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي خدایا در دین من یک هدایتی بده که راه درست را انتخاب کنم، یک وقت انسان خیال نکند در راه دین است و دیندار است بعد انکشف که بیدین بوده، خیلی افراد هستند که خیال میکنند دین دارند، اما بیدین هستند و دین را نشناختند، و ادعای دین میکنند، خدایا تو قرار بده، عوضی نروم، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ.
خدایا قرار بده بصیرت و هدایت را، بینایی را در امر دین، در امر دین با بصیرت باشم، با بصیرت دیندار باشم، با بصیرت دین و حقائق دین را ببپذیرم، نه با جهالت، لذا انسان دین شناس باشد، وَ الْهُدَى وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي وَ مَذْهَبِي مذهب و دینم، وَ الْمِيزَانَ أَبَداً نَصْبَ عَيْنِي خدایا قرار بده میزان را دائماً جلوی چشم من، میزان چیست؟ میزان عدل، در دنیا و آخرت، در اینجا در روش در مسیر عدل قدم بردارم، عادل باشم، انحراف از عدل نداشته باشم، انحراف از عدل و شرع الهی انحراف از صراط مستقیم است، خدایا قرار بده میزان را أَبَداً نَصْبَ عَيْنِي وَ الذِّكْرَ وَ الْمَوْعِظَةَ شِعَارِي وَ دِثَارِي خدایا قرار بدهد ذکر را، ذکر چیست؟ یاد خدا، تمام اموری که برای خدا شد، ذکر است، قرآن خواندن، ذکر گفتن، دعا کردن، زندگی اولیاء و ائمه را مطالعه کردن، آنچه که انسان را رشد معنوی بدهد ذکر است، آنچه باعث شود من توجه به حق کنم این ذکر است، خود مواعظ، شنیدن موعظه، موعظه خیلی اثر دارد، انسان بشنود، قدیم به ما کسی نمیگفت، الآن شما این رادیو معارف را بگیرید، همیشه دارد کارهای خیر و مسائل مفید میگوید، بجای موبایل که وقت میگیرد و عمر را ضایع میکند آنها را ببینید، اگر وقت دارید.
ذکر و موعظه شعار من باشد، شعار یعنی چه؟ یعنی ملازم من باشد، جدا از آنها نباشم، یکدیگر را نصیحت و موعظه کنیم، رفقای خود را موعظه کنیم، دلسوز یکدیگر باشیم، وَ مَكِّنِ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي خدایا ثابت کن یقین را در قلب من، من آن چیزی را که در قرآن فرموده باور کنم، این قرآن را باور کنم، این آیات و کلمات را باور کنم، آن روز عرض کردم نماز، این همه ثوابهایی که برای نماز اول وقت، نماز جماعت، نماز با حال خواندن و امثال آن داریم، اینها چیست، چقدر ارزش دارد، یکدیگر را موعظه و نصیحت کنیم، خدایا قرار بده ذکر و موعظه را شعار من، وَ مَكِّنِ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي جملات دیگری دارد تا اینجا که میفرماید وَ اجْعَلِ الْإِرْشَادَ فِي عَمَلِي خدایا قرار بده، ارشاد و رشد و صلاح من را در آن چیزی که تو میخواهی، آن چیزی که تو میخواهی من انجام دهم، آن چیزی که صلاح دنیا و آخرت من و دیگران است بجا بیاورم، وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِكَ مِهَادِي تسلیم امر خود را مهد من قرارده، گاهواره من قرارده، مهد آرامش و آسایش من قرار بده، در این مهد زندگی کنم، مثل طفلی که در گهواره او را قرار میدهند و او آرام است و استراحت میکند، خدایا مهد من را تسلیم در مقابل امر خود قرار بده، وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي خدایا قرار بده تسلیم امر خود را مهد من، گهواره حیات و زندگی من، در این مهد زندگی کنم وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي عالیترین هم مرا در زندگی قرار بده که امر تو را اطاعت کنم، و غایت هم و اهتمام من را در این قرار بده که از تو اطاعت کنم، حَتَّى لَا أَتَّقِيَ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ آنچنان به من عنایت کن که من تابع امر تو باشم، حَتَّى لَا أَتَّقِيَ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ بِدِينِي وَ من در امر دین تابع احدی نباشم، دین دارم اما از زید و عمر بترسم و به خاطر آنها دین خود را رها کنم، کنار بگذارم، ضعف دین داشته باشم، اینقدر در امر دین با یقین و باور باشم، اینقدر در مقام اطاعت امر تو باشم که دینم را به دنیا و ما فیها نفروشم، و از احدی جز تو نترسم، خیلی عجیب است، چقدر مردم الآن هستند که در امر دین رعایت زید و عمر را میکنند، ترس هم ندارند باز رعایت میکنند، دین را میفروشند، دین فروش هستند، با یک چیز جزئی دست از دین برمیدارند، خدایا تسلیم امر خود را مهد من قرار بده، وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي حَتَّى لَا أَتَّقِيَ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ بِدِينِي در امر دین از احدی نترسم، چقدر مردم در امر دین از زید و عمر میترسند، چقدر به خاطر بزرگ و کوچک از امر دین خود دست برمیدارند، اگر انسان دیندار باشد در دنیا، اهل دنیا با انسان بجنگند، دست از دین برنمیدارد ولو او را قطعه قطعه کنند، حَتَّى لَا أَتَّقِيَ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ بِدِينِي وَ لَا أَطْلُبَ بِهِ غَيْرَ آخِرَتِي یعنی به این دین طلب نکنم غیر آخرت را، یعنی دین وسیله بدست آوردن دنیا نباشد، درس نمیخوانم که جیب خود را پر کنم، اگر میتوانی شهریه نگیر، اگر میتوانی یک کاری کنی که استغنا داشته باشید کار کنید، دین را وسیله دنیا قرار ندهید، نماز جماعت و منبر برای دنیا نباشد، کارهای دینی برای دنیا نباشد.
سالها قبل مکه بودیم، آقایان یادشان هست، من 25 سالگی رفتم مکه، بعضی آقایان میآمدند نماز مردم را میخواندند و پول میگرفتند، خوب هم پول میگرفتند، میایستادن نماز میخواندند و پول میگرفتند، اینقدر بدم میآمد که آخوند بایستد آنجا یک ریال دو ریال بگیر نماز بخواند.
دین را برای دنیا نخواهید، اگر دین را برای دنیا نخواستیم خدا دنیا را هم آباد میکند، چرا ما باور نداریم، حَتَّى لَا أَتَّقِيَ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ بِدِينِي وَ لَا أَطْلُبَ و طلب نکنم به این دین غَيْرَ آخِرَتِي دین را برای آخرت بخواهیم، ارزان فروش نباشیم، وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْس دَراهِمَ مَعْدُودَة ،[8] به چند درهم یوسف را فروختند، ولی الهی را به چند درهم فروختند، ما دین را به یک چیز جزئی میفروشیم، اگر آقایانی که الآن میروند نماز میخوانند بگویند ما پول نمیخواهیم، واقعاً قصد را خدا کنند و پول نگیرند، بیایند در مدرسه مجانی خدمت کنند، قصد اگر خدا شد خدا از جای دیگر میرساند، اما اگر رفتید و گفتید این مقدار که میدهید کم است، چرا دیگری آمد و من نیامدم، یک محرابی به شما دادند اگر کسی بخواهد جای شما بایستد ناراحت میشوید، هیچ چیزی هم نگویید در قلب خود ناراحت میشوید، چرا؟ دین برای آخرت است، وَ لَا أَسْتَدْعِيَ مِنْهُ إِطْرَائِي یعنی با دینداری خود از مردم تعریف و تمجید نخواهم، اگر منبری رفتم، کار دینی کردم، نمازی خواندم از من تعریف کنند، این را نخواهم، میشود آخرت، وَ اجْعَلْ خَيْرَ الْعَوَاقِبِ عَاقِبَتِي خدایا قرار بده بهترین عاقبتها را عاقبت من، وَ خَيْرَ الْمَصَايِرِ مَصِيرِي ملاقات خودم را با تو بهترین ملاقات قرار بده، مصیر و صیر من بسوی تو بهترین باشد، وَ أَنْعَمَ الْعَيْشِ عَيْشِي متنعمترین زندگی زندگی من باشد، یعنی هم در دنیا و هم در آخرت وَ أَفْضَلَ الْهُدَى هُدَايَ وَ أَوْفَرَ الْحُظُوظِ حَظِّي این کلمات زیارت مبارکه جامعه است، البته عبارات دیگر هم خیلی دارد، این دعاها را بخوانید سازنده است، برکاتی دارد، ما برای ثواب نخوانیم، برای رشد علمی، اخلاقی و معنوی دعاها را بخوانید، دعای صباح را بخوانید، یک وقتی قرار بدهید برای خواندن دعا، بالاتر از درس و مباحثه است، اگر میخواهید درس و بحث شما پیش برود با دعا سرو کار داشته باشید، اهم وقت را برای دعا و عبادت بگذارید، اگر میخواهید از عمر استفاده کنید
[1]. مصباح الشريعة، ص121، الباب السابع و الخمسون في الأحكام
[2]. سوره ناس، آیات 1 تا 4
[3]. غرر الحكم و درر الكلم: ص 222
[4]. سوره نحل، آیه 18
[5]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج79، ص136، باب 18 فضل التعزي و الصبر عند المصائب و المكاره
[6]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج64، ص151، باب 7 الرضا بموهبة الإيمان و أنه من أعظم النعم و ما أخذ الله على المؤمن من الصبر على ما يلحقه من الأذى
[7]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج99، ص 168، باب 8 الزيارات الجامعة التي يزار بها كل إمام صلوات الله عليهم و فيه عدة زيارات
[8]. سوره یوسف، آیه 20